«در کارش دقیق است. خودسرانه به مشتری کود یا سم پیشنهاد نمیکند و اگر مغازه نباشم، با من تماس میگیرد. اگر ببیند گلی علائم بیماری دارد، آن را کنار میگذارد و میپرسد باید چطور درمانش کنیم.»
اینها بخشی از تمجیدهایی است که علی محمدزاده، مدیر گلفروشی «عمونوروز» در محله رده، از شاگرد نوجوانش میکند. مهدی کاریزان، دهساله است و خرداد امسال با معدل خیلی خوب، پایه چهارم ابتدایی را در دبستان هروینژاد تمام کرد. او دو سالی میشود کار کردن و درس خواندن را باهم تجربه میکند.
- چه شد که سراغ کار کردن رفتی؟
مادرم مشتری این گلفروشی بود. من هم همیشه همراهش برای خرید میرفتم. پول توجیبیهایم را جمع میکردم تا لااقل هفتهای یک گل جدید بخرم. مادرم که علاقهام را دید، با پدرم و صاحبمغازه صحبت کرد تا من به این گلفروشی بیایم و کار یاد بگیرم.
- در این مدت چه چیزهایی یاد گرفتهای؟
اسم گلها، شیوه عوض کردن گلدانشان، قلمه زدن و کاشتشان را. یاد گرفتهام که نباید سر مشتری کلاه بگذارم؛ چون اگر ناراضی باشد، دوباره از ما خرید نمیکند.
- فقط تابستانها سر کار میروی؟
نه؛ اگر فرصت داشته باشم، بعد از مدرسه هم چند ساعتی کار میکنم.
- مزد هم میگیری؟
بله، چند وقتی است که میگیرم.
- با این درآمد چه میکنی؟
گوشی موبایلم را با پول خودم خریدم. برای خودم لباس و برای مادرم کادو خریدم.
- تابستانها روزی چند ساعت کار میکنی؟
از ۹ صبح تا ۶ عصر.
- سخت نیست؟
نه؛ چون این کار را دوست دارم. کلا آدم سحرخیزی هستم و ۷ صبح بیدارم.
- پس تفریح و استراحتت چه میشود؟
عصرها بعد از کار، یک ساعتی توی کوچه یا در بوستان اقاقیا که نزدیک خانه و مغازه گلفروشی است، دوچرخهسواری میکنم. مسافرت هم میرویم.
- فامیل و همکلاسیها از کار کردنت خبر دارند؟
بله. همه تشویقم میکنند.
- چطور هم درس میخوانی، هم کار میکنی و در هر دو موفقی؟
معلمم هم که فهمید کار میکنم، تعجب کرد. من یکبار درسهایم را بخوانم، حفظ میشوم.
- میخواهی چهکاره شوی؟
گلخانهدار.
- درس خواندن را تا کجا ادامه میدهی؟
میخواهم بروم دانشگاه و رشتهای بخوانم که به گل و گیاه ارتباط داشته باشد.
* این گزارش یکشنبه ۷ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۸ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.